اعتراف نامه
من آدمم با گندمی زمینی شدم ..
با تو از پای درآمدم..
سحر کلامت..طنین صدایت...و عشق.... و..عشق....
اینک عشق در رگ های من جاریست..
تو صندوق قلبم را به همه چی جز خودت بستی..
تو مرا به زانو درآوردی ..اسیر کردی..
من همان آدمم که با گندمی زمینی شدم..
و اینک با طنین صدایت جهنمی می شوم......
[ یکشنبه 92/11/6 ] [ 8:26 عصر ] [ آرمان ]
نظر